اسارت،غم، غریبی، آه،خرابه، شب، شام بی بابا
رقیه پیر شد یکشبه بابا، سُکینه بی تاب شد بابا
میان این همه غربت، غم بیماری سجاد
شده طوفان غم ،خانه خراب عمه ی سادات
میان لشکر دشمن، شده عمه چو حیدر ،یل
و او بنشسته قامت راست کرده ، در نماز شب
هوای کوچه های شهر، پر از عطر گل یاس است
نگاه مادری خسته، میان کوچه حیران است
بود او چادرش خاکی، دل هفت آسمان تنگ است
بود بر روی بازویش کبودی ها، غمش سخت است
دلش تنگ حسین است و هوای گریه ها دارد
هوای خیس چشمانش، عجب صبری خدا دارد
شکستن قلب مادر را،ریشه ای دیرین و بد دارد
همان وقتی که بی شرمی، صدای میخ و در دارد
صدای ناله های مادرم زهرا(س) چه غوغا کرد
هوای پر زدن بود و دلش یاد حسین می کرد
تمام این همه غربت، همین تنها دلیلش بود
بدون مادرم زهرا(س)، هوای خانه غمگین بود
هوای روز عاشورا در آن صحرا،گرفته بوی مادر را
غم گلهای ناز حضرت زهرا، شکسته قلب زینب را
ولی ای کوچه ها او خواهد آمد، قسم بر قلب زهرا
بود او مرهم زخم دل بابا، امید آخرین آل زهرا
بگیرد انتقام سیلی مادر و اشک چشم زینب را
بسازد یک حرم از آن مادر و آن صحن و سرایش را
خدا می داند و گفته که او آید به امید ظهورش
به امید همان روزی که عالم باشد اورا در رکابش…
نویسنده: مه لقا میربهاالدین
آخرین نظرات